جدول جو
جدول جو

معنی شرمساری بردن - جستجوی لغت در جدول جو

شرمساری بردن
(خِ قَ / قِ گَ تَ)
خجل شدن. (از ناظم الاطباء). خجالت کشیدن. (فرهنگ فارسی معین) :
بضاعت به چندانکه آری بری
وگر مفلسی شرمساری بری.
سعدی (بوستان).
برست آنکه در وقت طفلی بمرد
که پیرانه سر شرمساری نبرد.
سعدی (بوستان).
گفت ترسم که پرسندم از آنچه ندانم و شرمساری برم. (گلستان سعدی). مبادا که فردای قیامت به از توباشد و شرمساری بری. (گلستان سعدی). خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمسای بیشتر برد. (گلستان سعدی). رجوع به شرمساری کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
شرمساری بردن
خجالت کشیدن
تصویری از شرمساری بردن
تصویر شرمساری بردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ قَ / قِ کَ دَ)
خجل ساختن. شرمنده کردن:
چون به نیکیم شرمسار نکرد
به بدی چند شرمسار کند.
خاقانی.
خلقند شرمسار ز فریاد من که من
فریاد می کنم که مرا شرمسار کرد.
خاقانی.
خدایابه عزت که خوارم مکن
به ذل گنه شرمسارم مکن.
سعدی (بوستان).
مرا شرمساری ز روی تو بس
دگر شرمسارم مکن پیش کس.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا